Parte 16

Parte 16


 

اتل متل ستاره ، گلم دوسم نداره ! نه اس ام اس نه یک زنگ ، دلم براش شده تنگ

مرز عشق این روزها شباهت زیادی به آدامس داره:

اول شیرین ، بعد دوست داشتی ، سپس تکراری و خسته کننده  و در آخر دور انداختنی

گاهی وقتا زندگی کردن پرنده ها توی قفس از هر کاری بهتره

به شرطی که اون پرنده تو باشی و اون قفس دل یارت

نمی دانم چرا ما انسان ها عادت داریم آبی وسیع آسمان را رها کنیم و جذب آبی کوچک چشمانی شویم که عمقی ندارد با اینکه می دانیم روزی بسته خواهد شد اما آسمان کی بسته خواهد شد

 

خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان  ***  باید از جان گذرد هر که شود همدمشان

 

روزی که سرشتند ز گل پیکرشان           ***     سنگی اندر گلشان بود و همان شد دلشان

 

عشق را با تو تجربه کردم ، امید به زندگی را در تو آموختم 

محبت را در قلب تو یافتم ، ای شاپرک شبهای تنهاییم با هر تپش قلبم می گویم

دوستت دارم 

چشمان همیشه عاشقم در انتظار توست

وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود

 

تحملی که داده بودی داره تموم میشه

 

مگه نگفتی همه جا مال منی تا همیشه

 

دلم داره شور میزنه این دل رو بی خبر نذار

 

توروخدا با خوبی هات روی هیچ دلی اثر نذار

 

من هنوز وفادار و تو هنوز چشم انتظاری ...

من برای بغض صدای تو دلتنگم و برای چشمان تو میمیرم ، من تو را با عشق لمس می کنم و با تو به گذشت زمان عشق می ورزم و بی تو به گذشت زمان افسوس می خورم و هنوز با اندوخته هایی از عطر شانه های تو تنفس می کنم

 

به تو عادت دارم

 

مثل پروانه به آتش، مثل عابد به عبادت

 

و تو هر لحظه که از من دوری، من به ویرانگری فاصله می اندیشم

 

در کتاب احساس واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است

 

تو توانایی آنرا داری که به این فاجعه پایان بخشی

 

 می خوام از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری خنده هایم برای توست با تو بودن مرا شاد می کند و بی تو بودن مرا گریان. تو با من هستی در حالی که در کنارم نیستی تو با منی چون در قلب منی. قلبم را با دنیا عوض نمی کنم چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم که سبزی مانند بهار ، استواری مانند کوه ، لطیفی مانند گل و روانی همچون دریا

 

امشب به سوگ ارزوهایم نشسته ام و در غم نبودنت اشک فراق می ریزم...

 

امشب شمع حسرت ارزوهای بر باد رفته ام ذره ذره اب میشود...

 

امشب برای مرگ ارزوهایم لباس سیاه پوشیده ام ...

 

کاش امشب کسی برای عرض تسلیت به خانه دلم می امد...

 

کاش امشب تو بودی و دلداری ام میدادی و دفتر کال ارزوهایم را ورق میزدی ...

 

اما...اما افسوس که تو نیستی و زندگی بی تو قشنگ نیست


همه کلمات با آنچه میان من و توست بیگانه اند و من هیچ کلمه ای را برای گفتگوی با تو شایسته تر از سکوت نیافته ام ، آیا سخن مرا میشنوی؟؟؟

 

مهربان من آهنگ حضورت آنچنان لطیف و شاعرانه است که من را مدهوش می کند ، تو تنها چیزی هستی که برای من ارزش فکرکردن را داری ! نمی دانم چقدر از شهر من دوری اما همه جا حست میکنم ، میشنومت . تو تکرار همیشگی عشقی و من فقط انعکاس بی ارزش نور تو هستم و دیگر هیچ

 

مردم این شهر غریبن، میخام برگردم

 

قصدشون فریبه ، میخام برگردم

 

یه نفر بود که دل به نگاهش بستم

 

نگاهش سردو غریبه، میخام برگردم

 

 به چشمانه مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم   به پاکی چشمانم قسم که تا ابد... دوستت دارم

 

 

نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون

 

زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون

 

ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست

 

مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست

 

 

طوفان باهمه ی شدت خود به سکون و آرامش منتهی میشود و حتی در بحبوحه ی شدت خود در جستجوی آرامش است.

من نیز همه ی عصیانم به عشق تو ختم میشود و یگانه فریاد درونم این است که تورا...تنها تورا

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

امشب گریه میکنم .گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن. برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم

 

اگه یه روز نشه که دیگه با تو باشم

 

برات می نویسم خدا نخواست ما با هم باشیم

 

ولی بدون اون روز روزه مرگ عشق منه

 

 انگار ولگرد شده بودم به جستجوی نشانی ات به تمام جهان سر زدم اما نبودی به دور رفتم حتی به سرزمین خوشبختی در افسانه های پدربزرگ که حقیقت نداشت هیچ کس نبود انگار تو هم ولگرد شده بودی

 

وقتی با 1 انگشت به سمت کسی اشاره می کنی و مسخرش میکنی اگه خوب به دستت دقت کنی 3 تا انگشتت به سمت خودته

 

400: می خواستم دسته گلی برات بفرستم ء اما گفتم تا بدسستت برسه پژمرده میشهءبنابراین حرف س رو از گل سوسنءحرف ل رو از گل لاله ء حرف ا رو از گل اطلسی وحرف  م رو از گل مریم بعنوان دسته گلی بنام سلام تقدیمت میکنم دسته گلم را پذیرا باش .

 

انسانها یک به یک در خاک رفتند یکی شاد و یکی غمناک رفتند .چون باید رفت از این خاک خوشا آنها که مثل گل پاک رفتند

 

 

 

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

 

اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم

 

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

 

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

 

 

 

وقتی میشی نیاز من

 

اگه نباشی پیش من

 

اشکای چشمامو ببین

 

که میریزه به پای تو

 

بازم که بی قرارمو

 

دلواپس نگاه تو

 

تموم هستی منی

 

بمون همیشه پیش من

 

اگر شدم عاشق تو

 

نزار که بی تاب بمونم

 

لالایی شبام تویی

 

نزار که من خواب بمونم

 

دارم برات شعر می خونم

 

شاید به یادم بمونی

 

فقط یه چیز ازت می خوام

 

همیشه عاشق بمونی

 

دوست دارم خیلی کمه

 

اما جز این چیزی نبود

 

واژه ها رو ولش کنیم

 

عشقمو از چشام بخون



باتشکر فراوان از مهدی مفتخر زاده  بابت تمامی مطالب زیبا و خواندنی از او

Parte 17

Parte 17



مرا هر جور خواهی دربه در کن جفایت را از این هم بیشتر کن بزن با عشق خود آتش به جانم .

 

در کویر سبز عشق،این سخن از من بگیر مرگ تو مرگ من است،پس تمنا میکنم هرگز نمیر.

 

 سکوت سرشار از ناگفته هاست و ناگفته ها پر بهاترین داشته هاست.

 

 زندگی مانند رانندگی در یک دشت پر از گل است که باید از همه لحظه هاش استفاده کنیم به تفاوت اینکه در آخر جاده تابلویی به این عبارت نصب شده(دور زدن ممنوع)

 

زنده ام با نام تو پژمرده ام بی نام تو،حاضرم پرپر شوم در محضر دیدار تو.

 

دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی،لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی،دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره،ولی حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره.

 

فردا هایی  که هیچ وقت نمیرسند هم بهانه خوبی است برای امیدوار بودن،برای زندگی بهتر داشتن،برای یک نفس راحت کشیدن،خدایا شکر.

 

 با آب طلا نام حسین قاب کنید،با نام حسین یادی از آب کنید،خواهید که سربلند و جاوید شوید،تا آخر عمر تکیه به ارباب کنید.

 

ما زنده به عشقیم ولی عشق تب دوست،ما طالب مرگیم ولی در طلب دوست،ما تشنه دردیم ولی از غم هجرانیم،درویش نگاهیم ولی با لب خندان.

 

 به سه دلیل دوستت دارم دو تاشو نمیدونم یکیشم یادم نیست.

 

دوره ارزانیست ... شرف اینجا ارزان ... تن عریان ارزان ... آبرو قیمت یک تکه نان ... و دروغ از همه چیز ارزانتر ... و چه تخفیفی خوردست ، قیمت هر انسان!!

 

چه کنم ؟چاره کجاست؟ سهم من دردل این ویرانی یک سبد بی تابی است غم من تا به گل لاله سرخ دوشقایق باقیست دیده ام بارانی است کاش آنجا که دل از عشق سخن ها میگفت قلب ها ست نبود کاش دراین دل تنگ مهردربند نبود...

 

چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی! چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه کودکانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی ! چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه! من سوختم...

 

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد !

 

آسمان وقف نگاهت گل من، ‌مانده ام چشم به راهت گل من، هر کجا هستی و باشی گویم، که خدا پشت و پناهت گل من...

 

سرنوشت تصمیم میگیرد که تو در زندگی با چه کسی ملاقات کنی اما تنها قلب توست که می تواند تصمیم بگیرد چه کسی در زندگی تو باقی میماند.

 

 

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم....هنوز هم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم....هنوز هم می یای تو خوابم تو شبای پر ستاره....هنوز هم می گم خدایا کاشکی برگرده دوباره.

 

هر لحظه یادت میکنم شاید تو هم یادم کنی،       همواره در فکر توام با یک نگاه شادم کنی،       هرگز ندیدم از کسی لبخند زیبای تو را         هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را...

 

مهم نبوده سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، مهم تو بودی عشق من، نه قصه شکستنم، به افتخار عشق تو میگم که بازنده منم...

 

خیلی سخته اون که میگفت واسه چشات میمیره، بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره، خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی، اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی، خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی، وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی، خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره، ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره...

 

بخاطر تو قلب پر از کینه ام را پر از لطف و صفا می کنم

 

بخاطر تو همسفر باد می شوم و به دنبال تو می آیم

 

بخاطر تو هزاران ماهی سرخ را در دریای عشقت رها می کنم

 

بخاطر تو لحظات پایانی عمر را از نو آغاز می کنم

 

یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کُند بشه! نه این که هیزمش زیاد باشه . تبر ما انسانها باورهامونه نه آرزوهامون

 

 

آنقدر دل اتم پر بود که با شکافتنش دنیایی لرزید ، دل من نیز پر بود ، وقتی شکست ، سکوتی کرد که به دنیایی می ارزید

 

چشای پرستو بی اشک میمیره صدای قناری بی تو میگیره اگه تو نباشی پیشم عزیزم هر چی شادیست توی قلبم میمیره آسمون عشق پوسیده می شه هوای عشق مه الوده می شه

 

 

خود را به که بسپارم

 

وقتی که دلم تنگ است

 

پیدا نکنم همدل

 

دلها همه از سنگ است

 

گویا که در این وادی

 

از عشق نشانی نیست

 

گر هست یکی عاشق

 

آلوده به صد رنگ است

 

 

 

 

جهانم زیباست!

 

جامه ام دیباست!

 

دیده ام بیناست!

 

زیانم گویاست!

 

قفسم طلاست!

 

به این ارزد که دلم تنهاست؟

 

 

 

کاش میشد سرنوشت خویش را از سر نوشت

 

کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت

 

کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی

 

داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت

 

 

 

همه در زندگی شطرنج بازیم

 

نباید بی جهت هرسو بتازیم

 

اگر تکنیک دلها را بدانیم

 

همیشه برده و هرگز نبازیم

 

 

 

اگر با گریه دریایی بسازم

 

اگر با خنده رویایی بسازم

 

اگر خنده شود در من فراموش

 

اگر گریه شود با من هم آغوش

تو را هرگز نخواهم کرد فراموش

 

 

 

آدما از آدما دلگیر میشن ، آدما از آدما زود سیر میشن

 

آدما رو عشقشون پا میذارن ، آدما آدمو تنها میذارن ...

 

 

همه وقتی از زندگی خسته میشن میگن خدا نفسمو بگیر

 

ولی من هیچ وقت اینو نمی تونم بگم ، آخه تو نفس منی

 

 

سحرگاهان که شبنم آیتی از پاک بودن را به گل ها هدیه می بخشد

 

به آن محراب پاکش آرزو کردن برایت:

 

خوب دیدن ، خوب بودن ، خوب ماندن را

 

 

وقتی ناله های خرد شدنت  زیر پای باران نوای دل انگیزی شد چه فرقی می کند برگ سبز کدام درختی

 

 

 

ای که از یار وفا می طلبی یار کجاست؟

 

همه یارند ولی یار وفا دار کجاست

 

 

 

گونی گونی دوستت دارم

 

ولی قربونت گونی هاشو پس بده مال مردمه



باتشکر فراوان از مهدی مفتخر زاده  بابت تمامی مطالب زیبا و خواندنی از او

Parte 18

Parte 18


در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت ما شکل می گیرد

 

خدایا به عالم تو راضی مباش.... کزین بیشتر من خدایا کنم

 

کسی که در آفتاب زحمت کشیده ، حق دارد در سایه استراحت کند

 

اگر هر روز راهت را عوض کنی ، هرگز به مقصد نخواهی رسید

 

در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش

 

درباره درخت بر اساس میوه هایش قضاوت می کنند نه بر اساس برگهایش

 

خداوند به هر پرنده ای دانه ای میدهد، ولی آنرا داخل خانه اش نمی اندازد

 

آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید

 

تفاوت بزرگی میان دوست نداشتن رفتار دیگری ، با دوست نداشتن خود او وجود دارد

 

یکی می پرسد : اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم: برای آنکه باید باشد و نیست....

 

این عشق نیست که دنیا را می چرخاند. عشق چیزی است که چرخش آنرا ارزشمند می کند

 

ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز

 

اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز

 

شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز

سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز

 

ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز

 

پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز

 

ترا گم نکردم خودت گم شدی......من شیفته با تو جورم هنوز

 

اگر جنگ با زندگی ساده نیست.....در این عرصه مردی جسورم هنوز

 

اگر کوک ماهور با ما نساخت.....پر از نغمه پک و شورم هنوز

 

قبول است عمر خوشی ها کم است.....ولی با توام پس صبورم هنوز

مریم حیدرزاده

 

نردبان این جهان ما و منی است.....عاقبت این نردبان افتادنی است

 

لاجرم آنکس که بالاتر نشست......استخوانش سخت تر خواهد شکست

 

آنقدر دل اتم پر بود که با شکافتنش دنیایی لرزید. دل من نیز پر بود. وقتی شکست ، سکوتی کرد که به دنیایی می ارزید

 

امروز را برای بیان عشق به عزیزانت غنیمت بشمار. شاید فردا احساسی باشد اما ...عزیزی نباشد

 

ساقه شکستن ، قانون طوفان است. تو نسیم باش و نوازش کن

 

به نامردی نامردان قسم خوردم ...... که نامردی کنم در حق نامردان

 

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود

 

میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس بود.

 

دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود

 

کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

 

روز اول با عشق برایت گلی آوردم..... و تو با آن ظرفها را شستی

 

به خودتان قول بدهید ، هیچ وقت به امید تغییر دادن کسی ، با او وارد زندگی مشترک نشوید


باتشکر فراوان از مهدی مفتخر زاده  بابت تمامی مطالب زیبا و خواندنی از او