ببخش مرا

ببخش مرا


آیا معنی‌«ببخشید» را می‌دانیم. عمل بخشیدن را چطور؟ آیا تا به حال آن را تجربه کرده‌ایم؟

لغزشی از من سر زد. ببخش مرا
آیا معنی‌«ببخشید» را می‌دانیم. عمل بخشیدن را چطور؟ آیا تا به حال آن را تجربه کرده‌ایم؟

لغزشی از من سر زد
گفتم مرا ببخش
گفت یعنی چه کار کنم؟
گفتم یعنی اشتباهم را ندیده بگیر
گفت مثل این است که تو دیکته بنویسی، یک غلط داشته باشی و به معلمت بگویی مرا ببخش، یعنی غلطم را ندیده بگیر و به جای نوزده به من همان بیست را بده
عزیزم ندیده گرفتن اشتباهت نه تو را اصلاح می‌کند و نه مرا از نقص عمل تو مصون نگه می‌دارد. من به فکر فرو رفتم چیز زیادی نفهمیدم ، حرفش را فهمیدم ولی قدرت عمل نداشتم. نمی‌د‌انستم باید چه کار کنم
همان روز در مدرسه دیکته داشتیم. من غلط دیکته داشتم. نوزده شدم ولی دلم بیست می‌خواست

لغزشی از من سر زد
معذرت خواستم، گفتم مرا ببخش
گفت تو معنی بخشیدن را نمی‌دانی
گفتم معنی‌اش چیست؟
گفت یعنی فرصت دوباره به تو ببخشم نه که خطایت را ندیده بگیریم
گفتم مگر فرصت دوباره بخشیدن ندیده گرفتن خطای من نیست؟
گفت نه. البته که نه. فرصت دوباره اتفاقاً‌ دقیق‌تر دیدن اشتباه است از جانب تو و هم از جانب من. تو باز هم فردا دیکته داری. غلط دیکته قبلی را تمرین کرده‌ای؟
به فکر فرو رفتم ولی کاری نکردم

لغزشی از من سر زد
دستپاچه سکوت کردم، دو دو زنان نگاهش می‌کردم . کمی گذشت. بی‌جرأت و تقریباً‌ بی‌صدا گفتم ببخشید
گفت چشمهایت شرمنده‌اند. حس عذر خواهی تو را درک می‌کنم
گفتم واقعاً‌دلم می‌خواهد مرا ببخشی
گفت به نظر تو بخشیدن یک رفتار است یا یک عاطفه؟
من فکر می‌کردم . دقیق‌تر شده بودم ولی به سؤال‌های بیشتری می‌رسیدم نه به جواب مناسب. دیکته می‌نوشتم. با غلط‌های تکراری. نمره‌های متوسط

لغزشی از من سر زد
بی‌اعتماد به‌نفس ولی تقریباً معترضانه گفتم در هر صورت فکر می‌کنم عذر خواهی کنم بهتر است تا این که نکنم.ر
گفت باشد. استمرار و تلاشت را برای درک این موضوع تحسین می‌کنم ولی با کلامت عذرخواهی می‌کنی یا با رفتارت؟
فکر کردم دلم می‌خواهد کاری غیر از حرف زدن بکنم ولی چه کار؟
او می‌فهمید گیج شده‌ام
گفت تو از غلط دیکته داشتن دلخوری یا از نمره کم؟
گفت تو بیست را دوست داری یا لغت‌شناسی را؟

لغزشی از او سر زد
کاملاً‌ آرام ، مقابل من ایستاده بود، به شانه‌هایم نگاه می‌کرد، نگاهی با ثبات، با لحنی بسیار مؤدب و معصوم گفت مرا ببخش
گفتم به چه فکر می‌کنی؟ گفت به این که چه طور می‌توانم تأثیر لغزشم را از بین ببرم. گفت لغزش‌های من در موقعیت‌های تو، بر افکار و احساسات تو و برعکس‌العملهای تو تأثیر می‌گذارد. می‌خواهم کاری کنم که تو با تأثیر اشتباه من تنها نمانی
گفتم از من فرصت می‌خواهی؟
گفت بله
گفتم اگر ندهم؟
گفت داده‌ای
گفتم چطور؟
گفت همین که الان با هم صحبت می‌کنیم خودش فرصت است. بهترین فرصت. شاید غیر از این در این مرحله، چیز دیگری، وجود نداشته باشد
گفت من اینجا ایستاده‌ام، یعنی آماده‌ام که وقتی اشتباه من تو را غافلگیر می‌کند، تو رفتار شتابزده ، نسنجیده، خام و ناخواسته‌ای بروز دهی، این حق تو ست
گفتم این که خودش یک اشتباه است، گفت نه این یک عکس‌العمل کاملاً‌ طبیعی است. این عکس‌العمل وجود دارد چه وقتی که همه خیلی‌ کودک و نیاموخته هستیم و چه وقتی که ما بالغ و آموخته می‌شویم با این تفاوت که در آدم بالغ‌آن عکس‌العمل خام دیگر نیم‌پز یا کاملاً‌ پخته شده است و باز تکرار کرد که این حق تو ست. تو حق داری الان خشمگین باشی، با من بد حرف بزنی، بی‌حوصلگی کنی و حتی احساست نسبت به من تخفیف پیدا کند، این همان نمره نوزده است که از بیست کم شده است، این نمره هم حق تو ست هم حق من
سکوت کرد. مؤدبانه به شانه‌هایم نگاه می‌کرد، حرفهایش را طوری، با لحنی بیان می‌کرد که انگار من از او بزرگتر هستم و توضیحی از او خواسته‌ام. با اعتماد به‌نفس کامل، حق را به جانب من رعایت می‌کرد. دلم را خودش خنک می‌کرد، آرامم می‌کرد، وقت صرف می‌کرد، آب در دستش بوده زمین گذاشته بود و با من حرف می‌زد، رفتار می‌کرد
می‌دانید او آدم زرنگی بود و بخشیدن را وقتی از من می‌خواست که دستم را خودش گرفته بود و باز کرده بود. چیزی کف دستم می‌گذاشت که مال خودش بود. مرا کاملاً‌ به جانب خودش خم می‌کرد
با دست بازو ی مرا می‌گرفت و خوابم می‌کرد، من سنگین می‌شدم و دلم می‌خواست آنچه را که در دستم زیادی مانده به نزدیک‌ترین جای ممکن بریزم، در این موقع خودش از همه چیز به من نزدیک‌تر بود و قابل‌اعتمادتر. به او بخشیدم. اثر اشتباهش نه تنها از بین رفت بلکه فضای تازه‌ای هم در رابطه ما باز کرد. فضایی که هر دوی ما در آن، اشتباهات تازه می‌کردیم
من زیادی پایم را دراز می‌کردم چون فکر می‌کردم همه‌اش مال من است و او پایم را ناخواسته لگد می‌کرد و بلافاصله عذر خواهی می‌کرد؛ آخ، ببخشید، پایت طوری شد؟ نه. باز هم وقت صرف می‌کرد، پایم را دقیق وارسی می‌کرد، آخ، ببخشید، پایت طوری شد؟ نه، باز هم وقت صرف می‌کرد، پایم را دقیق وارسی می‌کرد، بدون عجله، نگاهم می‌کرد و منتظر می‌ماند تا من چیزی بگویم
این اواخر رفتارمان سرعت طبیعی خود را پیدا کرده است. وقتی اشتباهی می‌کنیم به هم می‌گوییم نمی‌خواهد آب را زمین بگذاری، آبت را بخور، کارهایت را بکن بعد درباره‌اش با هم حرف می‌زنیم. هر دو آرام‌تر شده‌ایم. هر دو خیلی بزرگتر شده‌ایم
دیگر اشتباهاتمان به موقعیت‌هایمان لطمه نمی‌زند. تأثیرات لغزش‌هایمان از جایی در رفتارمان بیمه شده است که خیال هر دومان را راحت کرده‌است. حتی وقتی که لیوان آبش را شکست


زندگی همیشه در حال دیکته گفتن است و من همیشه موضوع تازه‌ای برای انشا نوشتن دارم:‌ بخشش چیست؟


بخشش یک توقع عاطفی نیست، بلکه یک فعالیت منطقی است که عواطف را هم در درون خود به کار می‌گیرد و متعادل می‌کند
 
بخشش بدون آگاهی، یک توقع ذهنی با تأثیر منفی است و بخشش با آگاهی، یک فعالیت عینی با تأثیر مثبت است
درک بخشش و عمل بخشش یک ضرورت متقابل است نه یک میل موقت شخصی برای ارفاق کردن یا ارفاق گرفتن
 
بخشش فقط و فقط در وقت و موقعیت مناسب خود، خواسته و اجابت می‌شود
 
بخشش نمایش عدالت روانی است!‌ بخشش وقتی اتفاق می‌افتد که چیزی کم می‌آید و این یک کنش عادلانه روانی است: من خطایی کردم و ذهنیت و عواطف و کنش تو نسبت به من تخفیف پیدا کرد، کم آمد، کوتاه شد
من پیش می‌آیم. فعالیت و رفتار می‌کنم. دوباره عواطف تو را متوجه خودم و فعال می‌کنم. اگر موفق شوم و تو فعال

شوی، که می‌شوی، بخشش اتفاق افتاده است تو آن را ابراز می‌داری، می‌پرسم و ابراز می‌کنی: مرا می‌بخشی؟ بله.بخشیدن یک کنش روانی متقابل است که در صورت فعال شدن، خود به خود و به طور اجتناب ناپذیر رخ می‌دهد
 
بخشش یک آمیزش روانی است، آنچه از آن می‌زاید نوزادی معصوم و مستعد و زیبا است که باردارش ما بوده‌ایم و اکنون ما مراقبش هستیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد