parte 10

parte 10



عشق ورزیدن را ازکویربیاموزیم که دریا بودنش را به آفتاب بخشید

 

وقتی تو رو از دست دادم، اشکی نریختم! چون تموم اشکهام رو برای بدست آوردنت ریخته بودم

 

آنقدر از زندگی دلتنگو دلگیرم که روزه مرگه خود را جشن می گیرم

 

بی کس ترین آدم کسی است که کسی را ندارد تا بر بی کسی اش اشک بریزد

 

آهنگ خوش سه تار تقدیم تو باد

آرایش گلهای بهار تقدیم تو باد

گویند که عشق هدیه پاک خداست

این هدیه هزار بار تقدیم تو باد

 

روزی کـه دلـم پیش دلت بود گرو دستان مـرا سخت فشردی کـه نرو روزی که دلت به دیگری مایل شد کـفـشـان مـرا جفت نمودی که برو

 

برای رسیدن به خوشبختی لحظه ها را سپری کردیم غافل از آنکه خوشبختی ما در لحظه های سپری شده بود

 

یادم باشه که یادت بیارم که یادم بندازی که یادت بمونه یاد بگیری به یاد بیاری که همیشه به یادتم و یادت هیچ وقت از یادم نمیره ،این رو یادت باشه، یادت نره دوستت دارم

 

ای وجود با وجوی که وجوده بی وجودم ز وجوده با وجودت به وجود آمده است دوست دارم وقتی داری فکر می کنی دارم به چی فکر می کنم فکر کنی دارم به تو فکر می کنم

 

مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آن غولی می سازند که نامش تقدیر است

 

همیشه فکر کن تو یه دنیای شیشه ای زندگی میکنی. پس سعی کن به طرفه کسی سنگ پرتاب نکنی چون اولین چیزی که میشکنه دنیای خودته ……

 

زندگی قصه مرد یخ فروشی است که ازاو پرسیدند: فروختی؟  گفت: نخریدند،تمام شد !

 

عبور باید کرد و رهنمون افقهای دور باید شد

 

عین حماقت است که معتقدباشی به تو راست می گوید ، در حالی که خود می دانی اگر جای اوبودی ناچار دروغ می گفتی .

 

بخشی از بزرگترین نعمت های خدا برای انسان، بی جواب گذاشتن برخی دعاهای اوست.

 

خداوند دنیا را کروی آفریده، تا ما قادر نباشیم خیلی جلوتر جاده را ببینیم.

 

گذشته را در آغوش بگیر، اما در آن زندگی نکن

 

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هر چقدر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

 

اگر تمام شب برا ی از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها را نیز از دست خواهی داد

 

زندگی ? چیز به من آموخت

آرزوی مرگ و مرگ آرزو

 

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست.

گفتمش پایان آن را هم بگو. گفت پایانش همه شرمندگیست.

گفتمش درمان دردم را بگو. گفت درمانی ندارد، بی دواست.

گفتمش یک اندکی تسکین آن. گفت تسکینش همه سوز و فناست

 

 

آبی تر از آنم که بی رنگ بمیرم

از شیشه نبودم که با سنگ بمیرم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبم

شاید خدا خواست که دلتنگ بمیرم

 

 خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش

چنان خرسند که پندارند آزادش

نمیگویم فراموشش مکن

گاهی بیاد آور اسیری را که میدانی نخواهی رفت از یادش

 

دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی

 

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد که چرا خیس نشد

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام. من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام. آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام. در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

 

مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم که آبنباتش را به دریا انداخت تا اب شیرین شود



باتشکر فراوان از مهدی مفتخر زاده  بابت تمامی مطالب زیبا و خواندنی از او

Parte 11

Parte 11



گر چه بی تو زندگی آهنگ زیبایی ندارد

می روم چون عشق من در قلب تو جایی ندارد

 

هنوز شقایق نشدی ،زندانی زندان دقایق نشدی

وقتی که مرا از دله خود میرانی یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی (دوست خوبم نیما)

 

اگر ماه بودم به هرکجا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم

و اگر سنگ بودم به هرکجا که بودی سر رهگذره تو جا می گرفتم

اما اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی بر لبه بام من می نشستی

و اگر سنگ بودی به هرکجا که بودم مرا می شکستی (نیما)

 

وقتی میانه چشم هایت رقبتی نیست دیگر برای دل سپردن فرصتی نیست

بگذار تا عاشق ترین مردم بدانند بین من و دستانت هیچ نسبتی نیست (نیما)

 

کاش خداوند سه چیز را نمی آفرید

غرور را ، دروغ را وعشق را . تا انسان مجبور نباشد از روی غرور به عشق دروغ بگوید .

 

اگر بدانم که درخواب تو را بیشتر خواهم دید برای همیشه دیدن تو هرگز بیدار نمی شوم

اگر بدانم که مردگان تو را بیشتر خواهند دید برای همیشه دیدن تو قید زنده بودن راخواهم زد

 

گل اگر خشک شود ساقه اش می ماند

دوست اگر جدا شود خاطره اش می ماند

 

خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند

حیف من زاده ی امروزم

خدایا جهنمت فرداست

پس چرا امروز می سوزم

قلبم رو شکستی ولی من بیشتر از قبل دوستت دارم

چون حالا هر تکه از قلبم تو رو جداگونه دوست داره

 

 

هیچگاه نگذار در کوهپایه های عشق کسی دستت را بگیرد که احساس میکنی روزی در ارتفاعات آنرا رها خواهد کرد

 

وقتی خاطره های آدم زیاد میشه دیوار اتاقش پر عکس میشه اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بزنی (S A S A)

 

شیشه ها فاقد احساس هستند اما وقتی بر شیشه بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست

 

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است ، کار من از گریه گذشتست به آن می خندم

 

آنچه را دوست داری بدست آور وگرنه مجبور می شوی آنچه را که به دست آورده ای دوست داشته باشی

 

اگر چشمان من دریاست تویی فانوس شب هایم ، اگر حرفی زنم از گل تویی معنا و مفهومش

 

پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه اندوه می کارد

 

من نیز گاه به آسمان نگاه می کنم به ستاره ها ، نه به همه آنها ، فقط به آنها که به چشمان تو شبیه ترند

 

بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد

به هوای هوسی هم که شده سرکی می کشد و می گذرد

 

 

من از زندگی هیچ نمی دانم جز آرزوی مرگ

 

دوست دارم چه توی خواب چه توی مرگ و بیداری

 

پدر عشق بسوزد که سوزاند جگرم

دوست دخترم مادر شد و من هنوزم پسرم

 

 

قدر دست هایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد ایستادن بر روی دو پا آن لحظه که به زمین خوردم!!!

 

آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس میکنی ؛ به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است

 

دستانم بوی گل میداد ، به جرم چیدن گل مرا گرفتند اما هیچکس فکر نکرد شاید که گلی کاشته باشم !؟

 

عشق ، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاک )

 

عشق در لحظه ای پدید می آید ، دوست داشتن در امتداد زمان ، این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است

 

آموزگار پرسید عشق چند بخش است؟ گفتم: یک بخش.

ولی وقتی ترا شناختم فهمیدم عشق سه بخش دارد: ?-عطش دیدنِ تو. ?-شوق با تو بودن. ?- اندوه بی تو بودن.

 

قلب خانه ای است با دو اتاق خواب در یکی رنج و در دیگری شادی. نباید زیاد بلند خندید و گرنه رنج در اتاق دیگری بیدار می شود. (فرانسیس کافکا)

 

بر سنگ مزارم بنویسید آزرده دلی خفته در این خلوت خاموش

زاده غم بود و ز غمهای جهان گشته فراموش

 

ایستاده مردن بهتر از زانو زده زیستن است . (آلبرت کامو)

 

ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است ، ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است



باتشکر فراوان از مهدی مفتخر زاده  بابت تمامی مطالب زیبا و خواندنی از او

parte 12

parte 12



عاشقی مایه ی درد است ، چه هجران چه وصال ، خسرو از عشق جدا نالد وفرهاد جدا

 

50:  هرگز هیچ حسرتی در دنیا این چنین یک جا جمع نمی شود که در این سه واژه کوتاه : او ـ دوستم ـ ندارد

 

ای عشق مدد کن به سامان برسیم ، چون مزرعه تشنه به باران برسیم ، یا من برسم به یار و یا یار به من ، یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم

 

میدونی فرق لبخند تو با لبخند من چیه ؟ تو وقتی شادی میخندی،من وقتی تو شادی میخندم

 

غمناک ترین لحظه زندگی را از کسی تجربه می کنی که شیرین ترین خاطرات زندگی را با وی داشتی (شکسپیر)

 

به دختران در کودکی شیر سگ دهید ، شاید در بزرگی وفا بیاموزند (شکسپیر)

 

همیشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر اونقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه

 

تا توانی رفع غم از خاطری غمناک کن در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن.

 

همه میگن باید برای رسیدن به عشق از تموم دنیا گذشت ولی تو که دنیای منی چطور ازت بگذرم؟

 

اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست.(فروغ فرخزاد)

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ؛ پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است

 

51: مردم اغلب تنهایند زیرا به جای پل دیوار می سازند

 

تو به اندازه تنهایی من زیبایی ، من به اندازه زیبایی تو تنهایم

 

 

گفتم به گل زرد چرا رنگ منی

افسرده و دلتنگ چرا مثل منی

من عاشق اویم که رنگم شده زرد

تو عاشق کیستی که هم رنگ منی

 

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

 

 

کوه های عظیم پر از چشمه اند و قلب های بزرگ پر از اشک

 

شمع می سوزد و پروانه به دورش مغرور ، من که می سوزم و پروانه ندارم چه کنم

 

در صفحه شطرنج زندگی همه مهره هایم مات مهربانی تو شد ومن قلبم را به تو باختم

 

آنکه چشمان تو را اینهمه زیبا می کرد

کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد

یا نمی داد به تو اینهمه زیبایی را

یا مرا در غم عشق تو شکیبا میکرد

 

مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم

مرگ آنست که از خاطر تو محو شوم

 

در مرام ما رفیقان نیست ترک دوست

عهد با هرکه بستیم جان ما در دست اوست

 

 

زندگی کوتاهتر از آن است که عشق ورزیدن را برای لحظه آخر بگذاریم

 

 

لیوان ز لبت بوسه گرفت و من بوسه ز لیوان

دیدی ز لبت بوسه گرفتم به چه عنوان

 

با خود عهد بستم بار دیگر که تو را دیدم بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو را دیدم و گفتم بی تو میمیرم

 

سرنوشت انسان را ، تنها محبت معلوم می کند و بس (شکسپیر)

 

سیل دریا دیده ،هرگز بر نمی گردد به جوی

نیست ممکن هرکه عاشق شد ،دگر عاقل شود

 

من به اندازه جشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت به نگاهی نگران، تو به اندازه تمام تنهایی من شاد بمان

 

تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست

دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست

 

شبی پرسیدمش با بی قراری به غیر از من کسی را دوست داری

دو چشمش از خجالت بر من افتاد، میان گریه هایم گفت : آری

 

هر گاه می گریم تو را در اشکهایم می بینم، آنگاه اشکهایم را پاک می کنم تا کسی تو را نبیند.

 

پروانه امشب پر مزن اندر حریم یار من

شاید صدای پرپرت از خواب بیدارش کند

 

درد من حصار برکه نیست، درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده!

 

من ادعا نمی کنم همواره به یاد کسانی هستم که دوستشان دارم ولی می توانم ادعا کنم لحظاتی که به یادشان نیستم نیز دوستشان دارم

 

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)

 

زرد است که لبریز حقایق شده است. تلخ است که با درد موافق شده است .

شاعر نبودی؛ وگرنه می فهمیدی پاییز بهار است که عاشق شده است. (ونوس)

 

هیچ وقت کسی را نا امید نکن شاید امید تنها دارایی اش باشد. (ونوس)

 

هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث ریختن اشک های تو نمی شود. (گابریل گارسیا مارکز)




باتشکر فراوان از مهدی مفتخر زاده  بابت تمامی مطالب زیبا و خواندنی از او