parte 12

parte 12



عاشقی مایه ی درد است ، چه هجران چه وصال ، خسرو از عشق جدا نالد وفرهاد جدا

 

50:  هرگز هیچ حسرتی در دنیا این چنین یک جا جمع نمی شود که در این سه واژه کوتاه : او ـ دوستم ـ ندارد

 

ای عشق مدد کن به سامان برسیم ، چون مزرعه تشنه به باران برسیم ، یا من برسم به یار و یا یار به من ، یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم

 

میدونی فرق لبخند تو با لبخند من چیه ؟ تو وقتی شادی میخندی،من وقتی تو شادی میخندم

 

غمناک ترین لحظه زندگی را از کسی تجربه می کنی که شیرین ترین خاطرات زندگی را با وی داشتی (شکسپیر)

 

به دختران در کودکی شیر سگ دهید ، شاید در بزرگی وفا بیاموزند (شکسپیر)

 

همیشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر اونقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه

 

تا توانی رفع غم از خاطری غمناک کن در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن.

 

همه میگن باید برای رسیدن به عشق از تموم دنیا گذشت ولی تو که دنیای منی چطور ازت بگذرم؟

 

اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست.(فروغ فرخزاد)

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ؛ پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است

 

51: مردم اغلب تنهایند زیرا به جای پل دیوار می سازند

 

تو به اندازه تنهایی من زیبایی ، من به اندازه زیبایی تو تنهایم

 

 

گفتم به گل زرد چرا رنگ منی

افسرده و دلتنگ چرا مثل منی

من عاشق اویم که رنگم شده زرد

تو عاشق کیستی که هم رنگ منی

 

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

 

 

کوه های عظیم پر از چشمه اند و قلب های بزرگ پر از اشک

 

شمع می سوزد و پروانه به دورش مغرور ، من که می سوزم و پروانه ندارم چه کنم

 

در صفحه شطرنج زندگی همه مهره هایم مات مهربانی تو شد ومن قلبم را به تو باختم

 

آنکه چشمان تو را اینهمه زیبا می کرد

کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد

یا نمی داد به تو اینهمه زیبایی را

یا مرا در غم عشق تو شکیبا میکرد

 

مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم

مرگ آنست که از خاطر تو محو شوم

 

در مرام ما رفیقان نیست ترک دوست

عهد با هرکه بستیم جان ما در دست اوست

 

 

زندگی کوتاهتر از آن است که عشق ورزیدن را برای لحظه آخر بگذاریم

 

 

لیوان ز لبت بوسه گرفت و من بوسه ز لیوان

دیدی ز لبت بوسه گرفتم به چه عنوان

 

با خود عهد بستم بار دیگر که تو را دیدم بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو را دیدم و گفتم بی تو میمیرم

 

سرنوشت انسان را ، تنها محبت معلوم می کند و بس (شکسپیر)

 

سیل دریا دیده ،هرگز بر نمی گردد به جوی

نیست ممکن هرکه عاشق شد ،دگر عاقل شود

 

من به اندازه جشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت به نگاهی نگران، تو به اندازه تمام تنهایی من شاد بمان

 

تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست

دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست

 

شبی پرسیدمش با بی قراری به غیر از من کسی را دوست داری

دو چشمش از خجالت بر من افتاد، میان گریه هایم گفت : آری

 

هر گاه می گریم تو را در اشکهایم می بینم، آنگاه اشکهایم را پاک می کنم تا کسی تو را نبیند.

 

پروانه امشب پر مزن اندر حریم یار من

شاید صدای پرپرت از خواب بیدارش کند

 

درد من حصار برکه نیست، درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده!

 

من ادعا نمی کنم همواره به یاد کسانی هستم که دوستشان دارم ولی می توانم ادعا کنم لحظاتی که به یادشان نیستم نیز دوستشان دارم

 

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)

 

زرد است که لبریز حقایق شده است. تلخ است که با درد موافق شده است .

شاعر نبودی؛ وگرنه می فهمیدی پاییز بهار است که عاشق شده است. (ونوس)

 

هیچ وقت کسی را نا امید نکن شاید امید تنها دارایی اش باشد. (ونوس)

 

هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث ریختن اشک های تو نمی شود. (گابریل گارسیا مارکز)




باتشکر فراوان از مهدی مفتخر زاده  بابت تمامی مطالب زیبا و خواندنی از او
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد